مطلب کده

هر جور مطلبی بخوای میتونی پیدا کنی

مطلب کده

هر جور مطلبی بخوای میتونی پیدا کنی

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان پر مفهوم» ثبت شده است

در بیمارستانی، دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد.

.

دنباله ی این داستان در ادامــه مطلب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۰
Alireza ...ukm

- چیه؟ چرا اینجوری نگام میکنی؟ پس کی میخوای آدم بشی؟ نکنه دوباره معلمت کتکت زده که اینجوری شدی؟ چرا لال مونی گرفتی حرف بزن دیگه؟
صدای هاجر خانم بود. زنی قد بلند و کشیده که از اکثر زنان آبادی سر و گردنی بلندتر بود، هم قدش هم زبانش. روسری اش را همچون زنانی که سر درد دارند دور سرش بسته و چند تار موی طلایی اش از حریم روسری جا مانده بودند. همانند خیلی از زنان آبادی چادر به دور کمر بسته بود و در حالی که مشغول پخت نان بود با عصبانیت سمت علی رفت؛ ترس سراسر وجود علی را احاطه کرده بود. لباسهای زمستانی علی را از تنش در میاورد که گفت:
- خاک بر سرت با این درس خوندنت. یکم از خواهرت زهرا یاد بگیر. اون از بابات که صبح تا شب سر کاره و تا برگرده دلم هزار راه میره اینم از تو که به جای اینکه کمکم کنی همش عذابم میدی.

.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۸
Alireza ...ukm